خانواده‌ای از ابرقهرمان‌ها برای کشف علت مرگ پدرخوانده‌شان و مقابله با یک فاجعه قریب‌الوقوع با هم تجدید دیدار می‌کنند و ...

گروهی از زنان که در منطقه ای دورافتاده با مردمانی مذهبی زندگی می کنند، به راز شوکه کننده و پنهانی درباره گذشته مردهای همین منطقه پی می برند. اکنون این راز بزرگ برای همه آشکار می شود و ...

یک زوج شیطان پرست داغدیده ، یک زن باردار را می ربایند تا بتوانند با استفاده از یک کتاب طلسم باستانی روح نوه مرده خود را در فرزند متولد نشده خود بگذارند اما در نهایت بیش از آنچه برای چانه زنی احضار شده اند ، احضار می کنند و ....

دارا به خانه برمی گردد تا با شوهر و دختر خردسالش که دو سال قبل آنها را ترک کرده بود دوباره ارتباط برقرار کند. هنگامی که او می رسد ، متوجه می شود که زنی که هفت ماه باردار است جای او را گرفته و دخترش دیگر او را نمی شناسد ، فیلم داستان مبارزات زنی برای بازیابی زندگی ای که پشت سر گذاشته را روایت می کند که ...

یک متصدی موزه ی نیویورکی، بعد از این که دوست پسرش او را ترک کرد، مجموعه ای از یادگار های مربوط به روابط گذشته اش را جمع آوری کرده و درباره ی آن ها در وبلاگش می نویسد و ...

یک زوج پس از اینکه به یک محله‌ی جدید در نیو انگلند می‌آیند ، درمی‌یابند باید با یک نیروی تاریک و مخوف که قصد نابودی آنها را دارد به مبارزه بپردازند و…

طرح: مری، مادر جدید، دوقلوها را تولد می دهد، اما تنها یکی از آنها زنده است. در حالی که مراقبت از کودک زندگی او، آدم، او مظنون است که چیزی، یک موجودیت فراموشی، او را انتخاب کرده است و در هیچ چیز متوقف خواهد شد تا او را از او بگیرد.

زنی به نام “والری” پس از گذراندن چندین سال زندان به جرم قتل غیر عمد همسایه ی خود در حادثه ی رانندگی به خانه باز می گردد به امید اینکه این موضوع را فراموش کند و زندگی جدیدی را آغاز نماید. او بیشتر از هر چیزی می خواهد که این موضوع فراموش شود اما با آمدن پسر آن مرحوم در خانه ی والری ، مشخص می شود که این موضوع به این آسانی فراموش نخواهد شد و …

یک مبارز پیر (دومنیک پورسل) حالا می خواهد به یک مشت زن جوان (آیزاک اسمیت) راه و رسم مبارزه را یاد دهد...

روزي پس از فردا، فيلمي راجع به حوادث جوی کره زمين است، «جک هال» کارشناس هواشناسي معتقد است که تا سال آينده يک عصر يخبندان بر روي کره زمين شکل مي گيرد. ولي او با دانشمندي انگليسي بنام «راپسن» آشنا مي شود که عقيده دارد روز حادثه خيلي زودتر از زمان پيش بيني شده است...

افسر پلیس «جان مکلین» (بروس ویلیس) برای استقبال همسرش به فرودگاه میرود، ولی در آنجا متوجه میشود که یک گروه تروریستی در پی اشغال فرودگاه و هواپیما ربایی هستند. او با آنها درگیر شده و سرانجام با کمک پلیس موفق به خنثی ساختن عملیات آنها میشود.